تازگی چه خبرها ؟کهنه هم خبری نیست


جز گرفتن و بستن ، کار تازه تری نیست

شور و شوق و تحرک ؟ طرفه یی که ندیدیم


هر چه بود ، همان هست ، تحفهٔ دگری نیست

پیش بینی ی فردا ؟ تلخ کامی ی دیروز


در مجال تصور ، شهدی وشکری نیست

کو کرامت و عصمت ، دم مزن که درین شهر


غیر ناخن و دامن ، هیچ خشک و تری نیست

عصمتی به دو تا نان ؟ گر گرسنه بمانی


در معامله دانی ، آنچنان ضرری نیست

شهر نکبت و خواری، بی مجامله آری


جز عفونت ازین گند ، سودی و ثمری نیست

شب به روز رسد باز ؟ روز ؟ هرگز و هرگز


در تلاطم ظلمت ، ساحل سحری نیست

ساز کن قوقولی قو ، کو تسلط و تاجم ؟


من کلاغم و با من ، این چنین هنری نیست

ای کلاغ بدآواز ، با شمایل ناساز


گرچه آیهٔ یأسی ،در منت اثری نیست

باش تا نفس صبح ، درفساد بگیرد


بیشه زار خشونت ، خالی از شرری نیست